زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم
زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

هر کسی را هوسی در سر - سعدی

هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش

من بی‌کار گرفتار هوای دل خویش

 

ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند

من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش

 

"سعدی"


باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم

 

باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم 

 آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم 


خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست 

 تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم 


 خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست 

 از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم 


من نای خوش نوایم و خاموش ای دریغ 

لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم 


 دستی به سینه ی من شوریده سر گذار 

بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم 


 زین موج اشک تفته و توفان آه سرد 

 ای دیده هوش دار که دریاست در دلم 


 باری امید خویش به دلداری ام فرست 

 دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم 


 گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز

 صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم 


با صدای استاد علیرضا قربانی بشنوید.

عشق شورى در نهاد ما نهاد


عشق شورى در نهاد ما نهاد

جان ما در بوته سودا نهاد


داستان دلبران آغاز کرد

آرزویى در دل شیدا نهاد


رمزی از اسرار باده کشف کرد

راز مستان جمله بر صحرا نهاد


قصه خوبان به نوعى بازگفت

آتشى در پیر و در برنا نهاد


عقل مجنون در کف لیلا سپرد

جان وامق بر لب عذرا نهاد


چون نبود او را معین خانه‌ای

هر کجا جا دید، رخت آنجا نهاد


از پى برگ و نواى بلبلان

رنگ و بویى بر گل رعنا نهاد


تا تماشای وصال خود کند

نور خود در دیدهٔ بینا نهاد


فتنه اى انگیخت، شورى درفکند

در سرا و شهر ما چون پا نهاد


عراقی