زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم
زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

رفتن

گاهی باید در اوج یک خواستن

یه ارتباط

یه دوستی 

   همه چیز را بگذاری و بروی
همانجا که اولین صدای شکستن ستون های احساست را 
 و قلب را 

شنیدی

همانجا که دیگـــــــر...


و چه زیبا گفت :

" برای تا ابد ماندن باید رفت
گاهی به قلب کسی

گاهی از قلب کسی "


هجرت همیشه سخت بوده و خواهد بود
چه شهرت باشد
چه احساست باشد

ولی برای روزهای بهتر
حرف های بهتر
گاهی لازم است بروی...

برای ماندن خاطراتت 
برای ماندن لحظه های خوش گذشته
برای اینکه خودت پا بر جا بمانی 
باید بروی..

گاهی 
ماندن خیانت است 
خیانت با آدمی 
به احساس
و همه آنچه 
که بشر سال ها 
تا پای جانش جنگیده و زیسته است 

گاهی باید 
در را باز کنی 
و ...

"ش.ح"

از خویش می گریزم در این دیار، باران

از خویش می گریزم در این دیار، باران

دلتنگ روزگارم  بر من ببار، باران


بغض گلوی ما را باری تو ترجمان باش

ای بی شکیب باران ای بی قرار، باران


در هق هق شبانه ماند بعاشقی مست

نجوای ناودانها در رهگذار باران


از همرهان درین باغ با من چه مهربان بود

بیدی که گریه میکرد در جویبار باران


بر فرق کوه بشکن مینای همتت را

خشکید چشم چشمه از انتظار، باران


با خنجر زلالت بشکاف پرده ها را

اسب و سوار گم شد در این غبار، باران


از آن غزال زخمی برگیر خستگی را

با کاسه های سنگاب در کوهسار، باران


وه زانکه دل بریدن از خویش و با تو بودن

تا روزهای پیچان تا آبشار، باران


دلتنگ این دیارم ای غمگسار پرتو

در من ترانه سرکن با این بهار، باران

    



  "پرتو کرمانشاهی"

بلاخره در زندگی هر آدمی ،...


بلاخره در زندگی هر آدمی ،...

یک نفر پیدا میشود که بی مقدمه آمده، مدتی مانده....

قدمی زده وبعد اما بی هوا غیبش زده و رفته .

آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست ...

اینکه بعد از روزی روزگاری ، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید ، 

آن شخص چگونه توصیفت میکند مهم است.

اینکه بعد از گذشت چندسال ، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است .

اینکه آن ذهنییت مثبت است یا منفی.....

اینکه تورا چطور آدمی  شناخته ،  مهم است.

منطقی هستی و میشود روی دوستی ات حساب کرد !؟

می گوید دوست خوبی بودی برایش ، یا مهمترین اشتباه زندگی اش شدی.....

اینکه خاطرات خوبی از تو دارد ، یا نه برعکس..

اینکه رویایی شدی برای زندگیش ، یا نه درسی شدی برای زندگی....

به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار میگذارند ، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد 

وگرنه همه آمده اند که یک روز بروند .@

درد

دردها هرگز از خاطر انسان پاک نمی شوند.. بلکه به مرور زمان، وقتی دلت از جوش افتاد و روحت، آرام آرام، به زخم ها عادت کرد..، مرموز و بی صدا.. درونت ته نشین می شوند... می شوند بخشی از وجودت، دردها می شوند "نام دیگر تو"

آن وقت دنبال کسی می گردی که اشتباهی نباشد ... ولی باز هم اشتباه می کنی و باز هم اشتباه می کنی و باز هم اشتباه می کنی و باز هم ...

روزی کسی درد زندگی من بود. حالا مدتی است، مرموز و بی صدا، جایی درونم ته نشین شده است. رسوب کرده .. آرام..آرام.. و دلم سخت شده.. سنگ شده... و دیگر به هول و تکانِ هیچ خاطره ای، به دیروز باز نمی گردد.

قلبی که اشتباه می کند باید تاوانش را بپردازد. باید تا ابد سنگ بماند و قلبی که سنگ شد، به آغازش برنمی گردد مگر این که دلی را بشکند.

مرا ببخش قلب کوچکم ... اما چاره ای نیست... سرنوشت است دیگر، سنگ شدن هم کابوسیست که در تمام داستان ها اتفاق می افتد.

شاید تو هم روزی به ابتدای داستان باز گشتی، درست همان جایی که یک اشتباه دیگر، انتظارت را می کشد.


"ناشناس"

خزان

از بهارم ، خزانی مانده است

از نگاهت ، قاب عکسی مانده است

از کلبه عشقمان ، ویرانه ای 

از جوانی بهر من ، موی سپیدی مانده است

"ش.ح"