زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم
زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

کوره



محبوبم

من

کارگری تنها

بر کوره ای سوزان


در این خفقان آتش و دود

که چشم چشم را نمیبیند 

و

گوش صدایی جز نهیب این آهن خواره طماع را نمیشود

تنها خاطر دل انگیزم 

نام تو

لبخند توست



دوست داشتن تو

بی شک

قشنگ ترین

و 

افسانه ای ترین

داستان زندگی من خواهد بود

ش.ح

اسفند که عاشق شوی

اسفند که عاشق شوی
سال را با بوسه تحویل می کنی
حتی اگر سال نو،
نیمه شب از راه برسد

شاید تلفنت
عاشقانه تر از همیشه زنگ بزند
کسی با یک سلام
قبل از سپیدهء سال بعد
دیوانه ات کند
اسفند که عاشق شوی
تمام دروغ ها را باور می کنی
و دلت غنج می زند.

می دانم که در روزهای آخر سال
دسته کلیدت را گم می کنی
گوشی ات را جا می گذاری
و احساس می کنی که کسی
با لحن عاشقانه من
صدایت می زند.

تو عاشقم بودی
در اسفندی که هرگز
از تقویمت پاک نمی شود.

"نیلوفر لاری پور"

شانه ‌ی تنهایی

بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم

 بر شانه ‌ی تنهایی خود سر بگذارم


 از حاصل عمر به ‌هدر رفته ‌ام ای ‌دوست

 ناراضی‌ ام، امّا گله‌ ای از تو ندارم


 در سینه‌ ام آویخته دستی قفسی را

 تا حبس نفس‌ های خودم را بشمارم


 از غربت ام آنقدر بگویم که پس‌ از تو

 حتّی ننشسته ‌ست غباری به مزارم


 ای کشتی جان، حوصله کن می رسد آن‌ روز

 روزی که تو را نیز به دریا بسپارم


 نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت

 یک‌ بار به پیراهن تو بوسه بکارم


 ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار

 تا دست خداحافظی ‌اش را بفشارم...

چای...

نازنینم 

به غایت نوشیدن یک فنجان چای 

کنارم بنشین 

بگذار به همین بهانه 
به چشمانت خیره شوم

عزیزم 

من 

تمام جوانی ام 

را نذر نگاه تو کرده ام 



ش.ح

مسافر راه دور

هوایت سینه ام را پر کرده است 

کاش بیایی و بگوی 

که راهت را گم کرده ایی

که مسافری هستی از راهی دور

 و باید بروی


اما بمانی ...


ش.ح