زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم
زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

ما در ره عشق تو اسیران بلاییم

ما در ره عشق تو اسیران بلاییم 

کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم

 

بر ما نظری کن که درین شهر غریبیم 

بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم 


زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم

وجدی نه که بر گرد خرابات برآییم 


نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم 

اینجا نه و آنجا نه چه قومیم و کجاییم


حلاج و شانیم که از دار نترسیم 

مجنون صفتانیم که در عشق خداییم


ترسیدن ما چونکه هم از بیم بلا بود 

اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم 


ما را به تو سری ست که کس محرم آن نیست 

گر سر برود سر تو با کس نگشاییم 


ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است 

بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم


دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز 

رحم آر که ما سوخته داغ خداییم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.