زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم
زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

از خویش می گریزم در این دیار، باران

از خویش می گریزم در این دیار، باران

دلتنگ روزگارم  بر من ببار، باران


بغض گلوی ما را باری تو ترجمان باش

ای بی شکیب باران ای بی قرار، باران


در هق هق شبانه ماند بعاشقی مست

نجوای ناودانها در رهگذار باران


از همرهان درین باغ با من چه مهربان بود

بیدی که گریه میکرد در جویبار باران


بر فرق کوه بشکن مینای همتت را

خشکید چشم چشمه از انتظار، باران


با خنجر زلالت بشکاف پرده ها را

اسب و سوار گم شد در این غبار، باران


از آن غزال زخمی برگیر خستگی را

با کاسه های سنگاب در کوهسار، باران


وه زانکه دل بریدن از خویش و با تو بودن

تا روزهای پیچان تا آبشار، باران


دلتنگ این دیارم ای غمگسار پرتو

در من ترانه سرکن با این بهار، باران

    



  "پرتو کرمانشاهی"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.