زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم
زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

آخرین شب دنیا



غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی


بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی


راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ...


پایان ماجرای دل و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی


با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی


ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...

فاضل نظری


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.