زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم
زخمه بر دل

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

تو را حس میکنم

اینجا

همین جا

نزدیک همین تنفس بى خواب

تــو را

طـورى نزدیک به لمسِ هـوا حس مى کنم

که گنجشک تشنه، عطـرِ باران را.


"سیدعلی صالحی"

میان ماندن و نماندن

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو:

دل اگر دل باشد،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد.


"سیدعلی صالحی"

صبوری

 دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم 

صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند 

صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود 

صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه،‌ تا سراغِ همسایه ... 

صبوری می‌کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ ... 

تا مرگ، خسته از دق‌البابِ نوبتم 

آهسته زیر لب ... چیزی، حرفی، سخنی بگوید 

مثلا وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت! 

...

تا تو دوباره بازآیی 

من هم دوباره عاشق خواهم شد!


"سیدعلی صالحی"

رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!

اشتباه می‌کنند بعضی‌ها 

که اشتباه نمی‌کنند! 

باید راه افتاد، 

مثل رودها که بعضی به دریا می‌رسند 

بعضی هم به دریا نمی‌رسند. 

رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد! 


"سیدعلی صالحی"