زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

مسافر راه دور

هوایت سینه ام را پر کرده است 

کاش بیایی و بگوی 

که راهت را گم کرده ایی

که مسافری هستی از راهی دور

 و باید بروی


اما بمانی ...


ش.ح

رفتن

گاهی باید در اوج یک خواستن

یه ارتباط

یه دوستی 

   همه چیز را بگذاری و بروی
همانجا که اولین صدای شکستن ستون های احساست را 
 و قلب را 

شنیدی

همانجا که دیگـــــــر...


و چه زیبا گفت :

" برای تا ابد ماندن باید رفت
گاهی به قلب کسی

گاهی از قلب کسی "


هجرت همیشه سخت بوده و خواهد بود
چه شهرت باشد
چه احساست باشد

ولی برای روزهای بهتر
حرف های بهتر
گاهی لازم است بروی...

برای ماندن خاطراتت 
برای ماندن لحظه های خوش گذشته
برای اینکه خودت پا بر جا بمانی 
باید بروی..

گاهی 
ماندن خیانت است 
خیانت با آدمی 
به احساس
و همه آنچه 
که بشر سال ها 
تا پای جانش جنگیده و زیسته است 

گاهی باید 
در را باز کنی 
و ...

"ش.ح"

زندگی...

اینکه زندگی گاه اینقدر تلخ

اینقدر عبث می شود

مرا سخت میترساند

...

راهی نیست

فردایی نیست

در پس این همه رنگ

هم آوایی نیست

 ....


هنگامه رفتن است


ش.ح

برای محبوبم


برای محبوبم

همان که در تمام آهنگ ها

شعرها

فیلم های عاشقانه

عطر حضورش را حس کرده ام 


مجبوبم

مردی 

اینجا

به اندازه تمام سالهای نبودنت 

حرف دارد



محبوبم 

هیچگاه نحواستم کسی را شبیه تو کنم 


تو همان تجربه ناب عاشق شدنی


تو همان عطر گل های سرخ باغچه ی 

مادربزرگی 

که تا عمق جان نفوذ کرده


ش.ح