-
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
جمعه 23 آبان 1393 03:41
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هر چه آفاق بجویند کران تا به کران میروم تا که به صاحبنظری بازرسم محرم ما نبود دیدهی کوته نظران دل چون آینهی اهل صفا میشکنند که ز خود بیخبرند این...
-
من خود دلم از مهر تو لرزید, وگرنه
جمعه 23 آبان 1393 03:36
من خود دلم از مهر تو لرزید, وگرنه تیرم به خطا می رود اما به هدر, نه! دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر, نه با هرکه توانسته کنار آمده دنیا با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه! بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟ یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد یک بار دگر, بار...
-
من و تو خاطرات درختان یک کوچه ایم ...
پنجشنبه 22 آبان 1393 20:47
فرقی نمی کند باران ببارد یا نه فرقی نمی کند چشمان تو چه رنگ باشد به خانه می رسم یا نه مهم نیست! من کلاهی ندارم که از سر بردارم یا دندانی نمانده ست تا لبخندی بسازم من و تو خاطرات درختان یک کوچه ایم ... "کیکاووس یاکیده" از کتاب: کولی، پیراهن تنگ یک خواب بلند / نشر قطره / چاپ سوم، 1390
-
به خاطر خودت میگویم
پنجشنبه 22 آبان 1393 19:43
به خاطر خودت میگویم که سردت نشود که دلت نلرزد که ترس برت ندارد که دستت خالی نماند به خاطر خودت میگویم دوستم داشته باش که در سالن انتظار بلیط سینما را صدبار نخوانی که سرت را گرم کرده باشی که در اتوبوس راحت بخوابی و نترسی ایستگاه را جا بمانی که اس ام اس ساده رسیدم، بخواب، دلت را خوش کند که در مهمانی کسی ناگهان پشت...
-
برای محبوبم
پنجشنبه 22 آبان 1393 18:42
برای محبوبم همان که در تمام آهنگ ها شعرها فیلم های عاشقانه عطر حضورش را حس کرده ام مجبوبم مردی اینجا به اندازه تمام سالهای نبودنت حرف دارد محبوبم هیچگاه نحواستم کسی را شبیه تو کنم تو همان تجربه ناب عاشق شدنی تو همان عطر گل های سرخ باغچه ی مادربزرگی که تا عمق جان نفوذ کرده ش.ح
-
تصینیف زیبای <حاصل عمر > تقدیم به شما خوبان :
پنجشنبه 22 آبان 1393 03:25
بـــس که جفا زخار و گل دیـد دل رمــــیده ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام شمــــع طرب زبخت ما آتش خانه سوز شـــد گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام حـــــاصــل دور زنــــدگی صـــحبت آشــــنا بود تــــــا تو زمن بریده ای من زجــــهان بریــده ام تـــا به کنار من بودی ، بود به جــــا قـــــرار دل رفتـــــی و...
-
راز دلم
پنجشنبه 22 آبان 1393 03:13
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق قایقی در طلب موج به دریا پیوست باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد شاید عشق شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد می توان سوخت! اگر امر بفرماید عشق پیله ی رنج من ابریشم پیراهن شد شمع حق داشت! به پروانه...
-
ضرب المثل :"آش نخورده و دهان سوخته"
پنجشنبه 22 آبان 1393 03:06
در زمانهای دور، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت. شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیکن کمی خجالتی بود. مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت. روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب کرده بود...
-
یک نفر برای همیشه
پنجشنبه 22 آبان 1393 02:57
ادم باید یک نفر را داشته باشد که شب های زیادی را به خاطرش گریه کرده باشد. حالش بد شده باشد. از دلتنگی تا مرز خفگی پیش رفته باشد. بسته بسته سیگار دود کرده باشد. مست کرده باشد.مشت کوبیده باشد به دیوار که چرا دنیا این همه خر است. که چرا همه چیز این جوری ست و جور دیگری نیست. حسرت بخورد که چرا فلان چیز را نگفته است، چرا...
-
بانوی پاییز
چهارشنبه 21 آبان 1393 18:23
بانو! ما میان پریشانی و سالخوردگی گمشدن دوباره ی جهان را گریه می کنیم و این آفتاب بی رمق پاییز گلوی هیچ پرنده ای را گرم نمی کند اگرچه، آنقدر مهربان باشد که تا آمدن شکوفه های سیب در سبد بماند. بانو! هرچه سالخورده تر می شوی رؤیاهایت شگفت تر می شود و لبانت، عطرآگین تر باور کن مومیایی خاطرات را خاک هم نمی تواند پنهان کند...
-
قطعه ای از یک کتاب
چهارشنبه 21 آبان 1393 18:10
همسفر! در این راه طولانی ـ که ما بی خبریم و چون باد می گذرد ـ بگذار خرده اختلاف هایمان با هم، باقی بماند. خواهش می کنم! مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی. مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد. مخواه که هر دو یک آواز را...
-
تو خندیده باشی
شنبه 25 مرداد 1393 00:06
آرزو می کنم خنده ات تنها به عادت مرسوم عکس گرفتن نبوده باشد و تو خندیده باشی در آن لحظه از ته دل چرا که خنده تو جهان را زیبا می کند... "یغما گلرویی"
-
به ساعت نگاه می کنم
چهارشنبه 18 دی 1392 02:30
به ساعت نگاه می کنم : حدود سه نصف شب است چشم می بندم تا مباد که چشمانت را از یاد برده باشم و طبق عادت کنار پنجره می روم سوسوی چند چراغ مهربان و سایه های کشدار شبگردان خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه ها و صدای هیجان انگیز چند سگ و بانگ آسمانی چند خروس از شوق به هوا می پرم چون کودکیم و خوشحال که هنوز معمای سبزی رودخانه...
-
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد!
سهشنبه 19 آذر 1392 23:38
اشتباه میکنند بعضیها که اشتباه نمیکنند! باید راه افتاد، مثل رودها که بعضی به دریا میرسند بعضی هم به دریا نمیرسند. رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد! "سیدعلی صالحی"
-
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
پنجشنبه 24 اسفند 1391 03:16
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می کردم « عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت نتوانست فراموش کند مستی را هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را می شود از...
-
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
دوشنبه 15 خرداد 1391 17:50
بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست آه !بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب همه...
-
من با تو از تمام درهای بسته - نادر ابراهیمی
پنجشنبه 12 آبان 1390 17:39
من با تو از تمام درهای بسته که روزی باز خواهد شد _ شکوفههای نارنج، من با تو از شوکت نسیم سخن گفتم . هلیا، ژرف ترین پاک روبیها پیمانی ست با باد . بگذار باد بروبَد . بگذار که رستنیها به دست خویش برویند . از تمام دروازهها، آن را باز بگذار که دروازه بانی ندارد و یکطرفه است به سوی درون . از تمام خندهها، آن را بستای که...
-
فرصت سبز حیات
شنبه 25 تیر 1390 16:34
شب سرشاری بود . رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت . دره مهتاب اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود . در بلندیها، ما دورها گم، سطحها شسته، و نگاه از همه شب نازکتر . دستهایت، ساقه سبز پیامی را میداد به من و سفالینه انس، با نفسهایت آهسته ترک میخورد و تپشهامان میریخت به سنگ . از شرابی دیرین، شن تابستان در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 تیر 1390 13:02
من که جز همنفسی با تو ندارم هوسی با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی "فاضل نظری"
-
در غیاب تو
جمعه 16 اردیبهشت 1390 21:33
... در غیاب تو ترانه های تکان دهنده نوشتم، به تماشاى کشورهای جهان رفتم، خانه خریدم مردِ خانه شدم اما هنوز جای تو در تک تک دقیقه ها خالی ست، شعرها برای زیبا شدن به تکه ای از تو محتاجند و نوشتن پلی ست که مرا به تو می رساند ... چه کسی باور می کرد در نبود تو تقویم ها ورق بخورند و من هر سال شمع های تولدم را فوت کنم بی آن...
-
به ساعت نگاه می کنم-حسین پناهی
دوشنبه 8 فروردین 1390 22:14
به ساعت نگاه می کنم : حدود سه نصف شب است چشم می بندم تا مباد که چشمانت را از یاد برده باشم و طبق عادت کنار پنجره می روم سوسوی چند چراغ مهربان و سایه های کشدار شبگردان خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه ها و صدای هیجان انگیز چند سگ و بانگ آسمانی چند خروس از شوق به هوا می پرم چون کودکیم و خوشحال که هنوز معمای سبزی رودخانه...
-
دلتنگ شده ام!
چهارشنبه 17 آذر 1389 19:09
دلتنگ شده ام! به من بیاموز که ریشه ی عشقت را از ته بزنم. به من بیاموز که اشک چطور جان می دهد در خانه چشم. به من بیاموز که قلب چگونه می میرد و دلتنگی خود را می کشد. "نزار قبانی"
-
دستت را دراز کن
شنبه 3 مهر 1389 03:49
از مهتابی خانه من تا آفتابی خانه تو یک دست فاصله ست. دستت را دراز کن تا مهتابی آفتابی شود. از: شهیار قنبری
-
دیگر منتظر کسی نیستم
سهشنبه 12 خرداد 1388 17:23
دیگر منتظر کسی نیستم هر که آمد ستاره از رویاهایم دزدید هر که آمد سفیدی از کبوترانم چید هر که آمد لبخند از لبهایم برید منتظر کسی نیستم از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام ! "رسول یونان"
-
قدغن - شهریار قنبری
سهشنبه 4 فروردین 1388 13:55
آبی دریا ، قدغن شوق تماشا ، قدغن عشق دو ماهی ، قدغن با هم و تنها ، قدغن برای عشق تازه ، اجازه بی اجازه ... پچ پچ و نجوا ، قدغن رقص سایه ها ، قدغن کشف بوسه ی بی هوا به وقت رویا ، قدغن برای خواب تازه ، اجازه بی اجازه ... در این غربت خانگی بگو هرچی باید بگی غزل بگو به سادگی بگو ، زنده باد زندگی برای شعر تازه ، اجازه بی...
-
صدای تو - شاملو
دوشنبه 3 فروردین 1388 22:12
نگاه از صدای تو ایمن می شود چه مومنانه نام مرا آواز میکنی ... "احمد شاملو"
-
گنجشک کوچک من باش
دوشنبه 3 فروردین 1388 13:49
به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم». و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد . من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم من به خوبی ها نگاه کردم چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست، بزرگ ترین اقرارهاست . من به اقرارهایم نگاه کردم سال بد رفت و من زنده شدم تو لبخندی زدی و من برخاستم دلم می خواهد خوب...
-
شوق دیدار توام هست - فریدون مشیری
سهشنبه 14 خرداد 1387 22:17
شوق دیدار توام هست چه باک به نشیب آمدم اینک ز فراز به تو نزدیک ترم، می دانم یک دو روزی دیگر از همین شاخه لرزان حیات پرکشان سوی تو می آیم باز دوستت دارم بسیار هنوز. "فریدون مشیری"
-
و تو...
دوشنبه 5 آذر 1386 12:01
و تو آن شعر محالی که هنوز با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام چشم بگشای و مرا باز صدا کن " ای عشق " که من از لهجه ی چشمان تو شاعر بشوم و تو را سطر به سطر و تو را بیت به بیت و تو را عشق به عشق ... شاید این بار تو را پیش تو با مرگ خود آغاز کنم ... "حمید مصدق"
-
کلام اول
سهشنبه 1 آبان 1386 18:03
درود بر دوستان عزیزم. قدم هاتان به دیده منت اینجا برآنیم که : شعر های زیبا زمزمه کنیم کتاب خوب معرفی کنیم آهنگ های خوب با هم گوش بدیم فیلم خوب ببینیم با هنر و فرهنگ مون گره بزنیم لحظاتمون رو و .... دست همه شما دوستان را به گرمی می فشاریم