-
شانه ی تنهایی
دوشنبه 18 اسفند 1393 19:12
بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست ناراضی ام، امّا گله ای از تو ندارم در سینه ام آویخته دستی قفسی را تا حبس نفس های خودم را بشمارم از غربت ام آنقدر بگویم که پس از تو حتّی ننشسته ست غباری به مزارم ای کشتی جان، حوصله کن می رسد آن روز روزی که تو...
-
چای...
دوشنبه 11 اسفند 1393 00:08
نازنینم به غایت نوشیدن یک فنجان چای کنارم بنشین بگذار به همین بهانه به چشمانت خیره شوم عزیزم من تمام جوانی ام را نذر نگاه تو کرده ام ش.ح
-
مسافر راه دور
پنجشنبه 7 اسفند 1393 01:13
هوایت سینه ام را پر کرده است کاش بیایی و بگوی که راهت را گم کرده ایی که مسافری هستی از راهی دور و باید بروی اما بمانی ... ش.ح
-
رفتن
سهشنبه 21 بهمن 1393 14:29
گاهی باید در اوج یک خواستن یه ارتباط یه دوستی همه چیز را بگذاری و بروی همانجا که اولین صدای شکستن ستون های احساست را و قلب را شنیدی همانجا که دیگـــــــر... و چه زیبا گفت : " برای تا ابد ماندن باید رفت گاهی به قلب کسی گاهی از قلب کسی " هجرت همیشه سخت بوده و خواهد بود چه شهرت باشد چه احساست باشد ولی برای...
-
از خویش می گریزم در این دیار، باران
دوشنبه 13 بهمن 1393 18:21
از خویش می گریزم در این دیار، باران دلتنگ روزگارم بر من ببار، باران بغض گلوی ما را باری تو ترجمان باش ای بی شکیب باران ای بی قرار، باران در هق هق شبانه ماند بعاشقی مست نجوای ناودانها در رهگذار باران از همرهان درین باغ با من چه مهربان بود بیدی که گریه میکرد در جویبار باران بر فرق کوه بشکن مینای همتت را خشکید چشم چشمه...
-
بلاخره در زندگی هر آدمی ،...
دوشنبه 13 بهمن 1393 16:48
بلاخره در زندگی هر آدمی ،... یک نفر پیدا میشود که بی مقدمه آمده، مدتی مانده.... قدمی زده وبعد اما بی هوا غیبش زده و رفته . آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست ... اینکه بعد از روزی روزگاری ، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید ، آن شخص چگونه توصیفت میکند مهم است. اینکه بعد از گذشت چندسال ، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است ....
-
درد
دوشنبه 13 بهمن 1393 01:35
دردها هرگز از خاطر انسان پاک نمی شوند.. بلکه به مرور زمان، وقتی دلت از جوش افتاد و روحت، آرام آرام، به زخم ها عادت کرد..، مرموز و بی صدا.. درونت ته نشین می شوند... می شوند بخشی از وجودت، دردها می شوند "نام دیگر تو" آن وقت دنبال کسی می گردی که اشتباهی نباشد ... ولی باز هم اشتباه می کنی و باز هم اشتباه می کنی...
-
خزان
دوشنبه 13 بهمن 1393 01:26
از بهارم ، خزانی مانده است از نگاهت ، قاب عکسی مانده است از کلبه عشقمان ، ویرانه ای از جوانی بهر من ، موی سپیدی مانده است "ش.ح"
-
گرگ
سهشنبه 30 دی 1393 19:51
گفت دانایی که: گرگی خیرهسر، هست پنهان در نهاد هر بشر! لاجرم جاریست پیکاری ستُرگ روز و شب، مابین این انسان و گرگ زور بازو چارهی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور پریش سخت پیچیده گلوی گرگ خویش وی بسا زورآفرین مرد دلیر هست در چنگال گرگِ خود اسیر هر که گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته میشود...
-
با ستاره ها...
جمعه 5 دی 1393 02:11
شب که می رسد از کناره ها گریه می کنم با ستاره ها وای اگر شبی ز آستین جان بر نیاورم دست چاره ها همچو خامشان بسته ام زبان حرف من بخوان از اشاره ها ما ز اسب و اصل افتاده ایم ما پیاده ایم ای سواره ها ای لهیب غم آتشم مزن خرمنم مسوز از شراره ها حسین منزوی ******************** پیشنهاد میکنم آهنگ زیبای این شعر رو با صدای...
-
شب فراق......
پنجشنبه 4 دی 1393 16:41
شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق، دربند است بگفتم از غم دل، راه بوستان گیرم کدام سرو به بالای دوست، مانند است پیام من که رساند به یار مهرگسل که برشکستی و ما را هنوز پیوند است قسم به جان تو خوردن، طریق عزت نیست به خاکپای تو که آن هم عظیم سوگند است که با شکستن پیمان و برگرفتن دل هنوز دیده به...
-
ما همه ی عمر بر آب می رفتیم....
چهارشنبه 26 آذر 1393 01:14
مثل کودکی که با بی اعتنایی به سیبی نگاه می کند به آسمان خیره مانده ام آسمانی که بین طلوع و غروبش حتی سنجاقکی پوست نمی اندازد آسمانی که روزش نیمی خورشید و نیمی زخم است و شبش نیمی اضطراب و نیمی ماه بانو! ندامت واژه ی مناسبی نیست اما تا کی می توانم در این باغ که نه نمک دریا را به خاطر می آورد نه طعم آفتاب را به انتظار...
-
زندگی...
سهشنبه 25 آذر 1393 17:40
اینکه زندگی گاه اینقدر تلخ اینقدر عبث می شود مرا سخت میترساند ... راهی نیست فردایی نیست در پس این همه رنگ هم آوایی نیست .... هنگامه رفتن است ش.ح
-
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
سهشنبه 25 آذر 1393 02:52
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند:...
-
رفتن که بهانه نمی خواهد
سهشنبه 25 آذر 1393 02:46
رفتن که بهانه نمی خواهد، یک چمدان می خواهد از دلخوری هاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشی هاى انکار شده ... رفتن که بهانه نمی خواهد، وقتى نخواهى بمانى، با چمدان که هیچ بى چمدان هم می روى ! ماندن... ماندن اما بهانه مى خواهد، دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغ هاى دوست داشتنى، دوستت دارم هایى که مى شنوى اما باور نمى کنى، یک فنجان...
-
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
سهشنبه 25 آذر 1393 02:42
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست همه دریا از آن ما کن ای دوست دلم دریا شد و دادم به دستت مکش دریا ز خون پروا کن ای دوست کنار چشمه ای بودیم در خواب تو با جامی ربودی ماه از آب چو نوشیدیم از آن جام گوارا تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب تن بیشه پر از مهتابه امشب پلنگ کوه ها در خوابه امشب به هر شاخی دلی سامون گرفته دل من در تنم...
-
هر کسی را هوسی در سر - سعدی
چهارشنبه 19 آذر 1393 18:30
هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش من بیکار گرفتار هوای دل خویش ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش "سعدی"
-
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
دوشنبه 3 آذر 1393 14:10
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم من نای خوش نوایم و خاموش ای دریغ لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم دستی به سینه ی من شوریده سر گذار بنگر چه آتشی ز تو...
-
عشق شورى در نهاد ما نهاد
شنبه 1 آذر 1393 03:21
عشق شورى در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد داستان دلبران آغاز کرد آرزویى در دل شیدا نهاد رمزی از اسرار باده کشف کرد راز مستان جمله بر صحرا نهاد قصه خوبان به نوعى بازگفت آتشى در پیر و در برنا نهاد عقل مجنون در کف لیلا سپرد جان وامق بر لب عذرا نهاد چون نبود او را معین خانهای هر کجا جا دید، رخت آنجا نهاد از پى...
-
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
پنجشنبه 29 آبان 1393 23:30
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم بر ما نظری کن که درین شهر غریبیم بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم وجدی نه که بر گرد خرابات برآییم نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم اینجا نه و آنجا نه چه قومیم و کجاییم حلاج و شانیم که از دار نترسیم مجنون صفتانیم که در عشق...
-
تو باید جای من باشی...
سهشنبه 27 آبان 1393 19:59
به من خوبی نکن شاید برای هر دومون بد شه نشستم تو دل طوفان بذار آب از سرم رد شه به من خوبی نکن وقتی کنار من نمیمونی نگو بد میشم از فردا تو که دیدی نمی تونی چه وقتایی که بد میشی چه وقتتایی که آشوبی تمام درد من اینجاست تو هر کاری کنی خوبی من از تو، از خودم، ازما از این احساس ترسیدم تو باید جای من باشی ببینی در تو چی...
-
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوشنبه 26 آبان 1393 21:13
عشق در دل ماند و یار از دست رفت دوستان! دستی، که کار از دست رفت ای عجب گر من رسم در کام دل! کی رسم؟ چون روزگار از دست رفت بخت و رای و زور و زر بودم، دریغ! کاندر این غم، هر چهار از دست رفت عشق و سودا و هوس در سر بماند صبر و آرام و قرار از دست رفت گر من از پای اندرآیم گو درآی بهتر از من صدهزار از دست رفت! بیم جان کاین...
-
عاشق که باشی
دوشنبه 26 آبان 1393 14:20
عاشق که باشی ، شاعر می شوی ... دلت « پَر » می کشد برای جرعه ای « عشق » با حبه ای « شعر » ... دلت برای سَر کشیدن ِ « عشق » با همه ی مستی اَش پَر می کشد ! مست می شوی ... عاشق که باشی ، دلت برای یک « نوای » روح نواز پَر می کشد ! دلت دائم « هوایی » است ... عاشق که باشی ، خیره می شوی به درختان ِ پاییزی که همچون دلت «...
-
کوچه سرگردانی...
دوشنبه 26 آبان 1393 14:16
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم به خیابان شلوغی که نباید رفتیم می شنیدیم صدای قدمش را اما پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم آخرین منزل ما کوچه سرگردانی است دربه در در پی گم کردن مقصد رفتیم مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم دیگر اصرار مکن باشد،...
-
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
دوشنبه 26 آبان 1393 13:43
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم به خیابان شلوغی که نباید رفتیم می شنیدیم صدای قدمش را اما پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم آخرین منزل ما کوچه سرگردانی است دربه در در پی گم کردن مقصد رفتیم مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم دیگر اصرار مکن باشد،...
-
دل دنیا رو خون کردی که این جوری تو رفتی
یکشنبه 25 آبان 1393 16:06
دل دنیا رو خون کردی که این جوری تو رفتی تموم دل خوشی هام و تو با رفتن گرفتی مثل حس یه عشق تازه بودی مثل افسانه بی اندازه بودی هیچ کی برای من شبیه تو نبوده دنیا چه بی رحمی آخه تنهایی زوده دل دنیا رو خون کردی که این جوری تو رفتی تموم دل خوشی هام و تو با رفتن گرفتی مثل حس یه عشق تازه بودی مثل افسانه بی اندازه بودی که این...
-
کوچه
شنبه 24 آبان 1393 01:26
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
اعجاز
شنبه 24 آبان 1393 01:11
هزار سال هم بگذرد نگاهت، غافلگیرم می کند تو در هر لحظه هزار اتفاقی پاداش تمام صبوری هایم تویی که گاهی فاصله این بوسه تا آن دیدارت، آنقدر زیاد است که من باز هم دست و پایم را گم کنم و خیال کنم که اولین بار است و این تمام زیبایی عشق است بودنت برای من، معجزه نیست اما این که گاهی به موازات خواستنم، آغوش می گشایی و حضور من...
-
اگر مرا دوست نمیداری...
شنبه 24 آبان 1393 01:07
اگر مرا دوست نمیداری دوست نداشته باش من هرطور شده خودم را ازین تنگنا نجات میدهم اما دوست داشتن را فراموش نکن عاشق دیگری باش این ترانه نباید به پایان برسد سکوت آدمها را میکشد این چشمه نباید بند بیاید میخکهایی که در قلبها شکوفا شدهاند از تشنگی میخشکند اگر دوستداشتن را فراموش نکنی تمام زیباییها را به یاد خواهی...
-
تو را گم می کنم....
شنبه 24 آبان 1393 00:59
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدینسان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند، آنگاه چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشاییست پیچ و تاب آتش، آه خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی جانا چگونه با جنون خود مدارا می کنم...