زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

زخمه بر دل

باشد که قدری بیاسایم

عشق قدیمی



اکنون برایم شبیه تابلویی هستی که تو را به کنج انباری خانه مان پناه دادم

راستش را بخواهی ، خودم را از آن ...

حالا که دانه دانه برف سفید ، موهایم را رنگ میکنند 

و اهل  و عیالی دارم

از همیشه دلتنگ ترم و عجیب هوای عاشقی دارد دلم

پرسه های بی محابا


نفمه های عاشقانه

پسرکی سر به هوا

...

راستی خبرت دهم 

پس از تو 

دیگر

نه بوسه ها ، بوسه شدند و

نه قدم ها عاشقانه

 ....

اگر گذارت به محله قدیمی مان

همان جا که دیدار تازه میکردیم افتاد

مردی در کنجی نشسته و 

به یادت سیگاری دود میکند 

و 

به انتهای خیابانی می اندیشد که 

شاید

روزی

 بی خبر

از آن بگذری...



ش.ح

سلام... خداحافظ!

سلام

خداحافظ!

چیز تازه ای اگر یافتید،

بر این دو اضافه کنید

تا بل باز شود این در گم شده بر دیوار.

 

"حسین پناهی"

چشمه های خروشان تو را می شناسند



چشمه های خروشان ترا می شناسند

موجهای پریشان ترا می شناسند


پرسش تشنگی را تو آبی جوابی

ریگ های بیابان ترا می شناسند


نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران ترا می شناسند


از نشابور با موجی از لا گذشتی

ای که امواج طوفان ترا می شناسند


اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد

چون تمام غریبان ترا می شناسند


کاش من هم عبور ترا دیده بودم

کوچه های خراسان ترا می شناسند


قیصر امین پور

از خانه بیرون می‌زنم ، اما کجا امشب ؟

از خانه بیرون می‌زنم ، اما کجا امشب ؟

شاید تو می‌خواهی مرا در کوچه‌ها امشب

پشت ستون سایه‌ها ، روی درخت شب

می‌جویم اما نیستی در هیچ جا امشب

می‌دانم آری نیستی ، اما نمی‌دانم

بیهوده می‌گردم بدنبالت چرا امشب ؟

هرشب تو را بی‌جستجو می‌یافتم اما

نگذاشت بی‌خوابی بدست آرم تو را امشب

ها ... سایه‌ای دیدم ، شبیهت نیست ، اما حیف

ایکاش می‌دیدم به چشمانم خطا امشب

هرشب صدای پای تو می‌آمد از هرچیز

حتی ز برگی هم نمی‌آید صدا امشب

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ، ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه‌ها را ، یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی‌آرم ، تو که می‌دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم ، بی تو ، تا امشب

ای ماجرای شعر و شب‌های جنونم

آخر چگونه سرکنم بی‌ماجرا امشب

 

محمد علی بهمنی

چای



یک لیوان چای تاره دم کرده 

کتاب شعری که به تازه گی خریده ام 

یک آهنگ زیبا

"حاصل دور زندگی صحبت آشنا..."

و بارانی پشت پنجره

گاهی چه ساده 

زندگی شاعرانه می شود ....


ش.ح