کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
...
"فروغ فرخزاد"
آرزو می کنم خنده ات
تنها به عادت مرسوم
عکس گرفتن نبوده باشد
و تو خندیده باشی
در آن لحظه از ته دل
چرا که خنده تو
جهان را زیبا می کند...
"یغما گلرویی"
.
تکیه زدم به صندلی
و سوسوی غریب شهر
با غمی بی پایان
تو بر تخت خوابیدی
با موهای تراشیده
و لبخندی سرد
قطرات زندگی بر دست های تو
و تیک تاک ساعتی که
مرگ را برای تو هدیه آورده است
شب سرد و تلخی ست
سکوت سهمگینی فضا را
دربرگرفته است
ضربان قلب تو
دیگر طاقت
این جدال را
ندارد
تو رفته ای
و
غمت
موهایم را سفید
دلم را تنگ
قدم را خمیده
کرده است
زندگی هر چه که بود
از آن ما نبود
ما
طفیلی بودیم
در این روزگار
قطعهای ناجور
بر قامت زندگی
از: شهرام حاجتی